سفارش تبلیغ
صبا ویژن










درباره نویسنده
طنز - وفا دات کام
مدیر وبلاگ : زینب[78]
نویسندگان وبلاگ :
بتول[22]
علی[15]

تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
طنز
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388


لینک دوستان
آخرالزمان و منتظران ظهور
بندیر
نهان خانه ی دل
SIAH POOSH
هیس
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
فانوسهای خاموش
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
عشق در کائنات
یادداشتها و برداشتها
بوی سیب BOUYE SIB
جاده مه گرفته
اسطوره عشق مادر
نور
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها وپسرها
کرانه های آسمان
..:: تــــــــــــــه دیگ ::..
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
اخراجیها
**اشک یخی**
برو بچه های ارزشی
جالب و دیدنی...!!!
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
محمد شادانی
سه فاز بازار
عکس
آهــــــــــــــــــــاوران
ESPERANCE
صبح دیگری در راه است ....
PATRIS
حرف های قشنگ
شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
فرشته سیاهپوش
سیب گلاب
تنها
راه را با این می توان پیدا کرد
انا مجنون الحسین
نسیم وحی
the boy iranian..........................i love iran
سرگرمی
خورشید
هر روز به روزیم
مسافری تاناکجا.مجله اینترنتی طنرناکجا آباد -نثرهای ادبی سیاوش
دریچه
خانه اطلاعات
***تبلیغات اگاهی است *****
آوای عشق
خـــوش آمدیــــد....
یا زهرا (س) مدد
باران
دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان
....ازاد....
اردبیل شهری برای همه
همه چی پیدا میشه ( جک شعر ظنز عکس )
دنیای واقعی
● باد صبا ●
عکس
ابراهیم معنوی
نیار یعنی آرزو
دانشـــــــــمندی برای تمــــــــام فصــــــــــول
موقتاً بدون نام
درموردهمه چیز و همه جا
محرما نه
:::...دانـلــود مـرکـزی...:::
رویای معین
پادشاه پارس
ترنج
موج آزاد اندیشی اسلامی
عمومی
زندگی باید کرد...
فاااااصله...
تو میتونی !! اخبار جنبش دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ اس ام اس جک
عاشق تنها
((( بهترین سایت دانلود موزیک )))
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
ورزش
خلوت تنهایی
پیداوپنهان
اس ام اس عاشقانه
SAVALAN
**** نـو ر و ز*****
پروژه , پروژه های دانشگاهی ، پروژه های دانشجویی
سعید اکبری
ترجمه قرآن کریم به چند زبان زنده دنیا
وفــــــــــــا دات کام
کتیبه ی زندگی(مهدی)
چرندوپرند
شبهای ممکو
عشقانه دوستیابی
tiger
دانلود جدیدترین اهنگها
سوز و گداز
من و زندگی
آخرین خبرها last news


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
طنز - وفا دات کام


آمار بازدید
بازدید کل :150531
بازدید امروز : 4
 RSS 

   


هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید. من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان! البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من

نویسنده » علی » ساعت 1:0 صبح روز پنج شنبه 87 بهمن 10

مشترک گرامی تا پایان فصول امتحانات دسترسی به هر گونه طنز جدید در این وبلاگ امکان پذیر نخواهد بود لطفا اصرار نفرمایید
اگر ببینم شما دوتا همکار محترم ( بتول ، علی )هم مطلب گذاشتین  تو وبلاگ مستقیما باهاتون برخورد غیر قانونی می کنم به درستون برسین



نویسنده » زینب » ساعت 6:59 عصر روز یکشنبه 87 دی 8

از
همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم که فهمید جواب
«های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پی‌درپی شیر
میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!

این
شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم
حساب می‌بردند. هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پای تخته
زنگ می‌خورد. هر صفحه‌ای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که
معلمم از من می‌پرسید. این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم
که من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!

تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه‌ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!
بدون
کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه
دسته عینک پیدا کردم، اومدم بشکنمش که آقایی سراسیمه خودش را به من رسوند
و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به
صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو
جلوم سبز می شد و از این که گمشده‌اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می
کرد. بعدا توی دانشگاه پیچید پسر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده، تازه
فهمیدم که اون پسر کیه و اون ناجی کیه!

یک
روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچه‌ها
دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون، منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم
افتاده تو بغل اون پسره! خلاصه این شد ماجرای خواستگاری ما و الان هم
استاد شمام!!!

کسی سوالی نداره؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

"جای هیچ کس را هیچ کس نمی تواند پر کند."
بتول جان تولدت مبارک...



نویسنده » زینب » ساعت 4:32 عصر روز شنبه 87 آذر 23

ژاپن: به شدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!

مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه واکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!

عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
 
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!

اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید!

گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!

پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!

ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم دردسرتر هست)خود دانید.
 


نویسنده » بتول » ساعت 6:43 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 21

در پی مصاحبه روزنامه همشهری با یکی از غارنشینان عنبرآباد جیرفت
که اعلام کرده بود «یکی از بچه ها به شهر رفته ولی دیگر برنگشته» در مورد
شخص گمشده با رئیس غارنشینان منطقه جیرفت مصاحبه ای انجام دادیم تا ضمن
یافتن شخص گمشده، اعضای یک غار را از نگرانی نجات دهیم:

سووال: اسم بچه ای که گم شده بود چه بود؟
رئیس غارنشینان: اسم نداشت، ولی چون شبیه مدو( به زبان کرمانی می شود سوسک) بود ما بهش می گفتیم مدو، مادرش بشش می گفت مدو خوشگلو..
سووال: چه شکلی بود؟ چه قیافه ای داشت؟
رئیس
غارنشینان: قیافه شه سیل نکرده بیدم، چون همه اش ریش بید، یه بار که خودشه
تو رودخونه شسته بیده خیلی زشت بید، قدش کوتاه بید، ولی همه اش می رفته
بالا درختا ور مردما حرف می زده.

سووال: معمولا چه عادت هایی داشت؟
رئیس
غارنشینان: از صب که پامی شده با باقی مردم دعوا می کرده و می خواسته رئیس
ایجا بشه، همه اش هسته خرما جمع می کرده می گفت اگر دعوا بشه خود همین
هسته ها خرما جنگ هسته ای می کنم. هر روزی یه حرفی می زده، دوباره عصر که
می شده یه چی دگه می گفته، آدم ورهم شوری(شلوغ کن) بید. دایم ور ای آدم و
او آدم می جکید(مترجم: به این و آن می پرید.)

سووال: چی شد که مدو به شهر رفت؟
رئیس
غارنشینان: یه رو یه چیزی پیدا کرده بید که یه قاغذی بود که روش چند تا
نقاشی بوده. بشش گفتیم ای چیزه، گف ای نقشه دنیایه. سه ماه هر رو نقشه ره
سیل می کرده. یه رو بشم گف من می خوایم برم کرمون رئیس ژاندارما اوجا بشم،
بعدش می خوایم برم رئیس دنیا بشم، بشش گفتم اگر بری کرمون گم می شی. گفت
نمه لم گم بشم.

سووال: چه علامت هایی داشت که از روی آنها می شود او را پیدا کرد؟
رئیس
غارنشینان: کج کج راه می رف، یه بار یه کفشی پیدا کرد، وقتی او کفشو ره
پوشید سه ماه پاش درد می کرد، برا همی پشت کفشو ره می خوابوند، همه اش
خودشه می خارونده، دایم می رفته رو تنه درختا برا مردم حرف می زده، موقع
حرف زدن دستاشه تکون می داده، چن بار گف که دور سرش نورانی شده مثل پیغمبر
خدا که یه بار عکسشه خودم سیل کردم، بشش گفتم مگر تو پیغمبر خدایی که می
گی دور سرم نوره؟ بشم گفت حالا باور نکن ولی اگر برم شهر مردما همه شون
باور می کنن. گفتم می خی بری شهر چکار بکنی؟ اوجا گم می شی می ری زیر
ماشینا که تند می آیه. گفت می رم پولا پسته فروشا ره می گیرم، همه شه نفت
می خرم که وقتی سر سفره نشستیم چراغ نفتی روشن بکنیم که دگه ای قد هیزم
نیاریم از جنگل.

سووال: فکر می کنید ما چطور می توانیم مدو را برای شما پیدا کنیم؟
رئیس
غارنشینان( به دوربینی که در دست عکاس ما بود اشاره کرد.): شما برین شهر
کرمون ای چیزو که باشش عکس می گیرن عکس بگیرن، هر کسی اومد طرف شما و
خواست عکسشه بگیرن همو مدو مایه. همو ره بگیرن بیارن ای جا.


غارنشینان جهان! متمدن شوید
با
توجه به کشف غارنشینان پیدن کوئیه توسط سربازان گمنام جیرفت در شهر
عنبرآباد که گزارش آن در صفحه اول روزنامه همشهری ششم خرداد چاپ شد و نشان
می دهد که ساکنان غار مذکور از زمان عقب افتاده اند و هنوز مثل مردمان عصر
حجر زندگی می کنند، پیشنهاد می شود برای پیشرفت سریع این غارنشینان هموطن
عزیز و بخت برگشته اقدامات زیر سریعا صورت بگیرد تا آنان نیز مانند سایر
ملت ایران پیشرفت کرده و شکوفا شوند:


اقدامات سیاسی:
اول:
برگزاری فشرده 27 دوره انواع انتخابات مجلس، شوراها، خبرگان و ریاست
جمهوری که در طی این 27 دوره با مردمسالاری دینی آشنا شده و یاد بگیرند که
بعد از 27 سال مثل دیگر کسانی که در غار زندگی نمی کنند، باید در انتخابات
بیست و هفتم به همان کسانی رای بدهند که در انتخابات اول رای داده بودند.
ضمنا یاد بگیرند که انتخابات یکی از راههای تمدن و پیشرفت سیاسی است و به
همین دلیل هم باید آن را تحریم کرد.

دوم: برگزاری هفتگی و ترجیحا
روزانه 20 تا 30 راهپیمایی باشکوه و دشمن شکن و در صورت لزوم پاره کردن و
آتش زدن تعدادی از پرچم های آمریکا و انگلیس و کانادا و دانمارک و کشورهای
دیگر برای آشنا شدن غارنشینان عزیز با سیاست جهان و حضور آنان در صحنه
سیاسی کشور.

سوم: گذراندن دوره فشرده ادبیات سیاسی و شناخت اوضاع
سیاسی ایران و جهان از طریق گوش کردن لوح فشرده سخنرانی های آقایان جنتی و
حسنی در نمازهای جمعه این 27 سال.

چهارم: اعلام صلاحیت کاندیداتوری
مادام العمر این افراد توسط شورای نگهبان برای تمامی انتخابات در سالهای
آینده، چون این افراد تمامی صلاحیت های لازم را برای در اختیار گرفتن
مسوولیت های کشور دارند. از طریق استفاده از این ذخیره انقلاب می توان جهت
رشد کشور و نظارت بر قوای نظام استفاده شایانی کرد.

پنجم: برگزاری دوره
تاریخ سیاسی ایران از دوره هخامنشیان تا دوره انقلاب مشروطه برای آشنا شدن
غارنشینان با تاریخ کشورشان.( چون بعد از انقلاب مشروطه اتفاق جدیدی در
ایران رخ نداده که قبلا عینا تکرار نشده باشد، ضرورتی به آموزش تاریخ بعد
از مشروطه وجود ندارد.)


اقدامات فرهنگی
اول: دادن مجوز اضطراری
مطبوعات اعم از روزنامه، هفته نامه و کتاب به این غار نشینان و کپرنشینان
عزیز تا این افراد با رکن چهارم دموکراسی کشور آشنا شده و در گام بعد این
نشریات را قبل، در حین و پس از انتشار توقیف کنند تا غارنشینان عزیز هم با
سه رکن دیگر آشنا شوند و هم از نظر فرهنگی با نظام جمهوری اسلامی آشنا شده
و کاملا بروز شوند.

دوم: برق کشی غار مذکور و دادن سیستم فیبرنوری
اینترنت به غارنشینان تا بتوانند از طریق اینترنت در جریان پیشرفت های
جهان و ایران قرار بگیرند، و فیلترینگ کلیه سایت ها در این غار برای اینکه
غارنشینان فاسد نشوند و مثل سایر مردم ایران پیشرفت کنند.

سوم: نوشتن
نامه از طرف رئیس این غارنشینان جیرفتی به رئیس غارنشینان آمریکایی و
اعلام انزجار از هرگونه اقدامات ضدغارنشینی آمریکایی های باصطلاح متمدن و
پیشرفته.

چهارم: سوادآموزی به این غارنشینان برای اینکه روزانه 20
بار از روی بخش ولایت فقیه در قانون اساسی و کتاب «احمدی نژاد معجزه هزاره
سوم» تالیف خواهر باقری همسر آقای خوش خنده رونویسی کنند و از این طریق
مبانی تئوریک زندگی شان را در این سالها هم بفهمند و با فرهنگ نوین جمهوری
اسلامی نیز آشنا شوند.

پنجم: استفاده از برادران و خواهران غار مذکور
برای ممیزی کتاب های منتشره در وزارت ارشاد تا امکان نفوذ دشمن و عوامل
تهاجم فرهنگی در وزارت ارشاد کاسته شده و ضمنا کلیه کتب منتشره طبق سنت ها
و آئین های اصیل و باستانی ایران انتشار یابد.


اقدامات اجتماعی
اول:
از آنجا که یکی از جوانان مشکوک غارنشین مستقیما اذعان داشته که « در
اینجا خیلی هم به ما خوش می گذرد و به همین دلیل نمی خواهیم به شهر برویم»
هرچه سریع تر اقداماتی همچون عملیات ارشادی در غار همراه با ضرب و شتم،
دستگیری کلیه روزنامه نگاران و روشنفکران و کسانی که در این غار حرف می
زنند و فکر می کنند، منهدم نمودن تمامی مراکز تفریحی جوانان غارنشین از
جمله برخی درختان فاسد و مساله دار که می توان از آنها بالارفت، دستگیری
جاسوسان هسته ای احتمالی این غار و زندانی کردن کسانی که در غار مذکور
علیه امنیت ملی اقدام می کنند، در این غار انجام شود تا غارنشینان مذکور
معنی جمهوری اسلامی را بفهمند و حساب کار دست شان بیاید و دیگر در محدوده
سیاسی ایران احساس نکند بهشان خوش می گذرد.

دوم: نیروی انتظامی هر روز
سه بار برای جمع کردن دیش های ماهواره از روی کوه و بالکن غار به
غارنشینان حمله کنند تا آنان با مفهوم نیروی انتظامی و ماهواره آشنا شده و
به این فکر بیفتند که باید ماهواره داشته باشند و بعد از اینکه ماهواره
خریدند ماموران به آنان حمله کرده و علاوه بر جمع آوری ماهواره مذکور
عملیات ارشادی را انجام داده و در مدت بازداشت آنها را با مفاهیم عمیقی
مانند دزدی، مواد مخدر و فحشاء و سایر واقعیات کشور که این غارنشینان عقب
مانده از آنان خبر ندارند، آشنا شوند.

سوم: با توجه به اینکه غارنشینان
مذکور در این سالها در کمال بی اعتنایی به فرهنگ حجاب، به صورت برهنه
زندگی می کردند و از این طریق بدون اینکه جمهوری اسلامی از آنان خبر داشته
باشد، این افراد ارزشهای نظام را زیر پا له می کردند، این افراد موظف شوند
که از این به بعد دو سه دست لباس روی هم بپوشند تا هم عقب ماندگی این
سالها جبران شود و هم اینکه غارنشینان با مفهوم حجاب که از اهم مفاهیم
جمهوری اسلامی است آشنا شوند.

چهارم: با توجه به اینکه این غارنشینان
از واقعه مهمی مانند جنگ سازنده و پر از خیر و برکت ایران و عراق بی اطلاع
هستند، و با توجه به بیکاری و علافی برادران بسیج تا انتخابات بعدی، هرچه
سریع تر این جنگ، از سوی بسیجیان کشور در ابعاد کوچک تر بازسازی شده و
تعدادی عملیات با اسم روز یا رمضان و یا شعبان و ... برای آزادسازی کپر ها
از دست دشمنان انجام شود، تا غارنشینان شریف و عزیز سازندگی جنگ را عمیقا
و با تمام وجودشان درک کرده، ضمنا برای درک عمیق جنگ تعدادی شهید در این
غارها دفن شود تا این غارنشینان هر روز بتوانند دور قبر این شهید از دست
رفته نوحه بخوانند و سینه بزنند. همچنین پیشنهاد می شود یک موزه نیمه تمام
دفاع مقدس نیز در این غار ساخته شود.


اقدامات اقتصادی
اول: برای
اینکه غارنشینان عزیز نعمت جمهوری اسلامی را درک کنند، باید تورم در این
غار بسرعت افزایش یافته و سود غارنشینی بشدت کاهش یابد تا از این به بعد
غارنشینان که با خوردن برگ درخت زندگی می کردند، از این پس برگ درخت هم
نتوانند بخورند.

دوم: از آنجا که به لطف سربازان گمنام بالاخره یک جایی
در مملکت پیدا شد که چون دولت جمهوری اسلامی از آن اطلاع ندارد، بنابراین
مردم آنجا هم مشکلاتی همچون بیکاری، مسکن، فقر، رانت خواری و فساد اقتصادی
ندارند، برنامه ای اتخاذ شود که سربازان گمنام عزیز هر ماه تعداد دیگری از
این غارها را کشف کنند تا از میزان نابسامانی های کشور کاسته و به میزان
نابسامانی این غارنشینان افزوده شود.


اقدامات علمی و پژوهشی
اول: با توجه به ضرورت آشنایی هرچه بیشتر این غارنشینان شریف و عزیز با علوم و تکنولوژی جهان لازم است برنامه ریزی دقیق صورت بگیرد.
دوم:
برای آشنایی بیشتر غارنشینان با علم فیزیک و بخصوص دانش هسته ای و فیزیک
اتمی هر ماه یک بار این غارنشینان را با اتوبوس به نطنز و اصفهان برده و
از آنها برای ایجاد زنجیره انسانی دور نیروگاهها و مراکز اتمی استفاده
کنند تا آنها با علم فیزیک آشنا شده و از همان غار خودشان، قله های رفیع
علم جهان را فتح کنند. برای آشنایی اولیه و ایجاد سرگرمی در حال بستن
زنجیره انسانی می توان برای آنها این ترانه را خواند:

عمو زنجیر باف، بعله
زنجیر منو بافتی، بعله
توی غار انداختی، بعله
محمود اومده، چی چی آورده؟
یه کیک زرد، با صدای چی؟
انرژی هسته ای حق مسلم ماست، انرژی هسته ای حق مسلم ماست...
سوم:
برای آشنایی با نعمت سوار شدن بر هواپیما و اتوبوس و قطار و اتومبیل، چند
عملیات سقوط هواپیما و تصادف اتوبوس و قطار و اتومبیل برای این غارنشینان
انجام شود تا با پیشرفت های بشر شدیدا آشنا شوند.( با توجه به اینکه سقوط
و تصادف بطور طبیعی و روزانه در کشور اتفاق می افتد، لازم نیست عملیات
سقوط انجام بگیرد، همان عملیات پرواز که انجام بگیرد خودش منجر به عملیات
سقوط خواهد شد.)

چهارم: پخش شبانه روزی برنامه های تکراری و تاریخ مصرف
گذشته علمی سازمان همیشه در صحنه صدا و سیما برای آشنایی این غارنشینان
محترم با تاریخ علوم گذشته.

پنجم: ثبت نام سیم کارت تلفن همراه برای
آشنایی غارنشینان با ارتباطات مدرن تلفنی و شنیدن این جمله که « مشترک
مورد نظر در دسترس نمی باشد...»


نویسنده » بتول » ساعت 2:7 عصر روز سه شنبه 87 آذر 19

تقلب:
یک سری اعمال ننگین در صورت با عرضه بودن واین کاره بودن شخص امتحان دهنده آخر عاقبت خوش وخرمی دارد.نوعی هلو برو تو گلو که با توجه به درجه درایت و تیزی استاد ومراقبان می تواند نوع هلویش از هسته دار وخاردار تا آب هلوباطعم موزونمره مفتکی متغیر باشد.بیراهه ای که اتفاقا آخرش به هدف اگر مناجاتها جواب بدهد ختم می شود.یک نوع وسیله درس پاس کن نا مشروع و دریچه ای به سوی روشنایی..

شب امتحان:
شب ظلمانی یلدا.شب مشکی دانشجو.شبی که در آن قیافه استاد و خجالت در بین همکلاسان رژه می رود.در این شب انسان تمام مصائب تاریخ بشر را به صور ت قلبه و یکجا نوش جان می کند.یک نوع زلزله در میان ایام سال.شب چشمهای پف کرده ودهان های کف کرده.شب رقص وپایکوبی کلمات جزوه وکتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی ومرکزی دانشجوشب تنهایی و سرد که باید به بی کاری فکر کنی

جزوه:
یک جور کاتالیزور که در صورت همکاری ابروبادومه وخورشیدواینا دانشجورا به سمت پاس شدن درس هل می دهد همه علم بشری.چکیده دانش تاریخ مصرف گذشته استاد.وسیله ای که معمولا دانشجو با آن سر کار گذاشته می شود.تنها شاهد ماجرای سوخاری شدن دانشجو در شب امتحان.قوت قلبی که عاقبت آفت قلب می شود.

مراقب:
موجودی ستم کار و ریا پیشه که متاسفانه چشم وگوش و باقی حواس را هم دارد. سیستمی که نقش دزدگیرمنازل را سر جلسه ایفا میکند.گالری ضدحال.موجودی افسانه ای یک نوع تله موش زنده

روزامتحان:
روزی که درآن خورشید طلوع نمی کند.زمانی برای جفتک زدن اسب ها،لحظه ای که درآن دانشجومی خواهد سر به تن عالم و آدم نباشد.روز بد بیاری.روزی که درآن نگاه ها عمیق می شوند.روزلبخندهای استراتژیک.روزی که در آن دوست ودشمن با هم ودر کنار هم به مابقه می دهند.روز سخت جدایی و نمونه ای از روز معاد روحانی

نمره:
تبلور میزان دانش،مهارت وپارتی بازی استاد،بهانه ای همیشگی برای اعتراض.وسیله ای که استادبا آن چه ها که نمی کند!و خلاصه نمره یعنی اهداء آبرو تازه آنهم اگر نمره های قبلی چیزی به جا گذاشته باشند.

سؤال:
یک نوع شعورسنج استاد ودانشجو.کلمات نفرت انگیزی که به نوبت وتک تک مثل نیزه درچشم دانشجو فرو میروند و لحظه به لحظه او را به عمق نادانی اش واقف تر می کنند.لورفتن آنها به حماسه سازی دانشجویان منتهی میشود.انواع مختلف آن از تشریحی تا تستی ضد حال و باعث اخم وبد وبیرا گویی منجر خواهد گشت.

استاد:
منبع علم،ژنراتوردانش،نیروگاه انسانیت،تبلوردانایی،کوه توانایی،مایه افتخارما،بابا تو دیگه کی هستی ترین موجود عالم،خودصفا،اندوفا،دارنده انواع واقسام شفا،ضدجفا،یاری گر ضعفا،معلم الخلفا ......

روز دانشجو گرامی باد

منبع



نویسنده » علی » ساعت 10:24 صبح روز شنبه 87 آذر 16

وصیت نامه ای به طنز

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناساییم با دو قطعه عکس مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به پسرکان بیکار ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
کله مرغ برای سگها یادتون نره چون گناه دارند گشنه بمونند.
بجای عکسم روی آگهی ترحیم کارت بسیجی فعالم رو بزارید.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم و خواهش میکنم پشت سرم حرف در نیار ید.
التماس میکنم کفنم را از یک پارچه مارکدار انتخاب کنید تا جلوی آدمهای گه تازه به دوران رسیده کم نیاریم.
به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.
چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای آتها هم باش.

این است وصیت یک پیام نوری اصیل. دو نقطه دی
"بتول"


نویسنده » زینب » ساعت 6:25 عصر روز شنبه 87 آذر 9

<      1   2   3