مدتی می شد که در آن شب تاریک پشت دیوار خانه شان قدم می زد و بیخبر بود از اینکه پسر خلاف همسایه مدتی است که او را زیر نظر دارد.
جوووون ، جیگرتو بخورم عجب رون و سینه ای .
پسر خلاف همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید و او را سخت در آغوشش گرفت تا ببرد در جای خلوتی و به کام دل برسد.
و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال چاقترین مرغش می گشت.
"در آخر باید بگم این مطلب رو داداش علی قرار بود بذاره ولی برای حال گیری من می ذارم، دو نقطه دی"
جوووون ، جیگرتو بخورم عجب رون و سینه ای .
پسر خلاف همسایه اینها را گفت و در یک چشم بر هم زدن پرید و او را سخت در آغوشش گرفت تا ببرد در جای خلوتی و به کام دل برسد.
و فردا پسرک همسایه، تمام روز در به در دنبال چاقترین مرغش می گشت.
"در آخر باید بگم این مطلب رو داداش علی قرار بود بذاره ولی برای حال گیری من می ذارم، دو نقطه دی"
نویسنده » بتول » ساعت 1:27 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 28