می خواست با ادامه ی من زندگی کند
با من برای تازه شدن زندگی کند
حتی اگر نشد دل ما همصدای هم
توی شناسنامه ی من زندگی کند
دختر که بود خواست که در فیلم نامه ام
او جای نقش اول زن زندگی کند
با چادر سپید بیاید به خانه ام
تا پوشش حریر کفن زندگی کند
حس می گرفت مثل عروسی که رقص را
می خواست دن ددن دددن زندگی کند
اما نشد ، نشد که ببیند ، نمی شود
یک روح مرده در دو بدن زندگی کند
* * *
حالا تو نیستی و دلم سعی می کند
هی سعی می کند مثلا زندگی کند
* * *
ای زندگی! اگر چه به کامش ...از این به بعد
یک ساز عاشقانه بزن زندگی کند
نویسنده » زینب » ساعت 6:24 عصر روز پنج شنبه 87 مهر 11