با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+سلام . قراره روز سه شنبه با چند تا از بچه هاي پيام رسان( من ، آلا، الهام، آيمان، آهاوران، سحر، خانم محمدي و چند تا از دوستان ديگه) تو حرم حضرت معصومه با هم ديدار کنيم . هر کي دوست داره بياد خوشحال مي شيم ببينيمش ....
+کنار عابر بانک ايستاده بودم. پيرمرد، نزديک آمد. دو قبض، که يکي برق بود و ديگري تلفن، را به من داد. از داخل جيب پيراهنش کارت منزلتش را در آورد و گفت: " به من کمک مي کني تا اين دو تا قبض را پرداخت کنم." نگاهي به کارت انداختم و گفتم: "پدر جان! با اين کارت نمي تواني قبض هايت را پرداخت کني". نگاهي به کارتش انداخت و گفت: "اما من کارت ديگري ندارم"
+چند وقت پيش تلفنِ مالک زنگ زد. آن طرف خط سرکارگر بود. مي گفت: مأمور گاز آمده و مي خواهد گازِ ساختمان را قطع کند. مالک با خودش فکر کرد، عجب مأمور وظيفه شناسي! ساعت 8 شب پنجشنبه، توي اين سرما، مشغول انجام دادن کارهاي اداره است. به سرکارگر گفت: نمي تواني مهلت بگيري تا روز شنبه پيگيرِ جريان شوم و ببينم اوضاع از چه قرار است؟. سرکارگر گفت: نه آقا. به هيچ صراطي مستقيم نيست.
مالک کمي فکر کرد و گفت: گوشي را به سرايدار بده تا به او بگويم چه کار بايد بکند. سريدار از آن طرف خط سلام کرد. مالک گفت: آقا نظر، من الآن گرفتارم و نمي توانم بيايم. چيز مهمي نيست. شب جمعه است و پول مي خواهند. لطف کن و 20000 تومان به مأمور بده تا برود. خبرش را به من بده. خداحافظ. 10 دقيقه بعد تلفن زنگ زد. صداي آقا نظر بود، مي گفت: سلام آقا، مشکل حل شد!..... پ.ن: موضوع اين داستان واقعي است - *زينب
راستش من يه كم با مطالب تاريخي و بحثهاي فني تاريخي درگير هستم بخاطر كاري كه دارم. اگه بدوني چه دروغهايي در تاريخ ثبت شده .... دروغهايي كه محققين جرات ندارن به زبون بيارن و ترجيح ميدن فقط در مقاله هاي فني اثباتش كنن تا شايد سالها بعد يك آدم شجاع بياد و اونا رو مطرح كنه. - محمد بياگوي-3
قابل توجه. خانمي که اين مطلب رو گذاشته خودش دکتري فرهنگ و زبان باستان داره. مي دونه دروغ يا راست تاريخ چيه. البته با نظر شما هم موافقم. ولي نمي تونم به زينب خورده بگيرم :دي - آيمان
+پشت دريا شهري است... هر كي دوست داره سوار قايق شه بريم يه گوگوريو اونجا تشكيل بديم :دي
+شهادت طلبم/ حتا از اين چارپايه که زير پايم مي خواهد بلغزد/ مي خواهم شهادت بدهد/ چه قدر با زبانِ درخت با چوب ها حرف زدم تا تنها نباشند/ از باد که مرا با دست هاي بسته از اين سوي به آن سوي مي بَرَد/ مي خواهم که شهادت بدهد/ چيزي به جز گهواره ي آرامشِ مثل من در اين لحظه نيست...