پيام
+
پيچ و تابِ دامنش را جمع كرد و دويد روي سبزه هاي نم گرفته ي اول صبح. گونه هايش گل انداخت در سرخي پرده هاي آويزانِ خواب و بعد هم گم در سفيدي نقش هاي ريِز چادرمادر بزرگ. سجاده را پهن كرد و دويد دوباره روي سبزه ها. به پشت دراز كشيد و خيره شد به آسمان. غروب ها، چوبدست چوپان، همان آسمان را پاره پاره مي كند و پشت درختي كهن سال پنهان مي شود.

شروق z_m
88/10/29
*زينب
رويِ پرده يِ خورشيد، سگ هاي گله پا را طراحي مي كنم له له زنان با چشم هايي دريده تا حواس شان باشد به دخترك. گرد و خاك مي كنند گوسفندان. خسته مي شود و مي زند زير گريه روي سبزه ي نم گرفته اول صبح. درِ آغل، پوسيده، اما، طبق عادت روزانه، قفل را مي بندد و راهي مي شود
خليل سعيدي
قشنگ بود زينب خانم كيف كردم خواهرم منو ياد بچگيام انداختي بقران اخه من.....
*زينب
قابل دوستان رو نداره
خليل سعيدي
ولي ايكاش همون چيزي كه مي گفتي عكسش راميذاشتي
*زينب
اينم عکس خود مطلب .
خليل سعيدي
ممنونم .ميدوني من موقعي كه بچه بودم با دوست همكلاسيم مي رفيتم چوپاني بخداو مادرش دوتا دونه انار ونون وخرما برامون ميذاشت وما باهم مي رفتيم گوسفند چراني .مثل خيليلا كه الان فقط بدرد همين كار مي خورذند ونه رياست جمهوري: دي
*زينب
آقا جان قربون دستتون لطف کنين فيلد منو سياسيش نکنين :دي
خليل سعيدي
اخيييييييييييييييييييييييييييييييش كجايي جووني يادت بخير.پير شديم بقران: ....................گريه
خليل سعيدي
حالا يه خاطره اش را برات بگم يه خري داشتيم كه هروز با اين خره اين گوسفندان را مي برديم به چرا يه روز نوبت من شد سوارش شم اقا من سوارش بودم اين خره تارسيد به جوي اب سرش را كرد در جوي اب من هم حواسم نبود وافسارش دستم بود يهو منو با گردنش كشيد به سمت پايين ومن با كله رفتم توي جوي اب اقا اينقدر خنديدم تا حالا هم يادم مي افته خنده ان مي گيره
اسموني2
هههه :دي جالب بود
*زينب
:دي
خليل سعيدي
نخند: دي
*زينب
مي خندم ببينم کي مي خواد جلوي خندمو بگيره؟ :دي
خليل سعيدي
من : دي......... با سياسي كردن فيدت: دي
*زينب
نه شما ادم فوق العاده خوب و مهربان هستيد که به هيچ وقت خواهرتونو اذيت نمي کنين :دي
خليل سعيدي
باشه باشه: دي
*زينب
سپاسگذارم :دي
خليل سعيدي
نوش جان: دي
مرصاد
چه بعبعىهاى نازى و چه چوپون مظلومى و چه زندگى باصفايى!