پيامهاي ارسالي
+
سلام . بعد از چند روز وقتي وارد مديريت وبلاگم شدم ديدم اسم كاربري من شده زينب 17 !!! يعني 16 تا زينب قبل از من تو پيامرسان هستن ؟ كجان پس؟
دكتررحمت سخني Dr.Rah
89/5/5
+
هر بار هواي سا حلم مي گيرد/
شب عکس تورامقابلم مي گيرد/
مثل دل آسمان دوراز مهتاب...
وقتي که تونيستي دلم مي گيرد...
محمد موسوي.9
88/12/12
اگه زندگيم فنا شه /طعمه خشم خدا شه/ يا که در حسرت عشقت /روحم از بدن جدا شه/ اگه قلبمو شکستي/ رفتي و از من گسستي /مهربون يا خودپرستي/ هر چه هستي هر که هستي/ نه فقط عاشقت هستم مرحمي رو قلب خسته ام/ اين تويي که مي پرستم تو بتي من بت پرستم
+
نشسته روبه روي يکديگر/
من اما حرف دلم را نميزنم/
تو نيز/
اينگونه يادمان داده اند/
نفرات قبلي!
……
تمام مي شود/
نفر بعدي!
…….
…….
\هومان/
88/12/8
+
گناهانم حالا ديگر يكي دو تا نيست. روي هم تلنبار شده و مثل لحاف خيسي آنقدر سنگين است كه مي خواهم آن زير بمانم.
شقايق بانو
88/12/7
+
سلام دوستان . چند روزي براي يه ماموريت اداري به ترکيه رفته بودم . چيزي که برام تو اين سفر جالب بود اين بود که اونا روز 29 بهمن روز سپندار مذگان ايران باستان رو جشن مي گيرن . و تعجب من از اين بود که ما چرا داريم والنتاين را جشن ميگيريم در حالي که سنتي داريم که حتي در کشورهاي ديگر کساني به آن عشق مي ورزند و احترام مي ذارن؟!و ما... روز سپندار مذ روز به روز داره بيشتر از يادمون ميره؟!
نغمه-23
88/12/3
+
از خاطرات يک عاقد : صداي صلوات پي در پي مي آمد، از لحظه قدم گذاشتن عروس و داماد به در حياط پرگل دفتر. برايم تازگي داشت اين بلا انقطاعي صلوات ها. فکر کردم شايد عقيده شان اين است و شگون دار مي دانند با سلام و صلوات وارد شدن عروس و داماد را.
♥يک زوج خوشبخت
88/12/2
پس بيشتر دقت کردم..... صداي پيرزني را شنيدم . درکمال تعجب چيزي ديدم که هنوز که فکرش را مي کنم...... خنده بر لبانم مي نشيند . اين پيرزن اينگونه صلوات مي داد.(( الهم صلي علي محمد و آل محمد صلوات )) يعني اين خانم واژه صلوات را جزو خود صلوات مي دانست و بلند هم اين صلوات را ادا مي کرد
و مردم هم بعد از آن و بر اساس واژه صلوات که پيرزن فرياد مي زد باز هم صلوات مي دادند و پيرزن هم باز همان چرخه را تکرار مي کرد و اصلا هم متوجه اشتباه خود نبود . مردم هم که همه شاکي اما در رودربايستي هي صلوات مي دادند. و اين همان راز پيوستگي صلوات جماعت همراه عروس و داماد بود. !
سلام آقاي دکتر . پس اين عروس و داماد بايد ممنون اين خانم باشن چون که اينا رو به اشرف مخلوقات سپرده .
+
سرطان خون داشت. بيماريش خيلي سريع پيش رفت.
تو طول 6 ماه شده بود 40 کيلو.
و بعد همه چي تموم...
امروز روز ختمش بود. داخل مسجد شدم. پسرش با چشمهايي که از شدت گريه ورم کرده بود، به سمتم اومد.
زير گوشم آروم گفت: واسه خونه مشتري نداري!!!؟؟؟
محمد موسوي.9
88/11/25
+
برف مي بارد....... انگار...
تو برايم ساز دلتنگي مي نوازي...
آهنگ محزوني است...
نيلوفر
88/11/25
+
کش بستم به کلمه ها...
هر چي مي خواي بگو..
من فقط عشق ميشنوم!!
نغمه-23
88/11/25