• وبلاگ : وفا دات كام
  • يادداشت : برنامه هفتگي خانمهاي ايراني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زينب 

    گفتي ببر، به خون من انگشت تر کني

    انگشترت شدم که تو شق القمر کني

    که ماه توي رنگ خودش پر در آورد

    از پنجه ي پلنگ خودش سر در آورد

    گفتي بدو ، و ابر خودش را چلانده بود

    مي خواستم بگيرمت و پا نداشتم

    پايم هنوز در ته آن چشمه مانده بود

    پرسيدم آفتاب کجايش خسيس بود

    باران نبود ، موي تو در چشمه خيس بود

    گفتي لباس هاي خودم را در آورم

    و توي چشمه پاي خودم را در آورم