بر روزگار لال خودم خنده مي زدم
بر گوشه ي جمال خودم خنده مي زدم
ابرو شدي و حرف اشاره شدم تو را
شب استعاره هاي ستاره شدم تو را
گفتي بگير دست مرا دورتر شويم
گفتم بگير دست مرا...دورتر شديم
گفتي که کفش هاي خودم را در آورم
و توي چشمه پاي خودم را در آورم
رد مي شديم کوه تو را داد مي کشيد
رد مي شديم ، موي تو را باد مي کشيد