سفارش تبلیغ
صبا ویژن










درباره نویسنده
طنز - وفا دات کام
مدیر وبلاگ : زینب[78]
نویسندگان وبلاگ :
بتول[22]
علی[15]

تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
طنز
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388


لینک دوستان
آخرالزمان و منتظران ظهور
بندیر
نهان خانه ی دل
SIAH POOSH
هیس
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
فانوسهای خاموش
بازی موبایل،بازی جاوا،بازی سیمبین،دانلود بازی موبایل های جدید
عشق در کائنات
یادداشتها و برداشتها
بوی سیب BOUYE SIB
جاده مه گرفته
اسطوره عشق مادر
نور
کلبه حقیرانه من
پاتوق دخترها وپسرها
کرانه های آسمان
..:: تــــــــــــــه دیگ ::..
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
اخراجیها
**اشک یخی**
برو بچه های ارزشی
جالب و دیدنی...!!!
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
دوزخیان زمین
محمد شادانی
سه فاز بازار
عکس
آهــــــــــــــــــــاوران
ESPERANCE
صبح دیگری در راه است ....
PATRIS
حرف های قشنگ
شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
فرشته سیاهپوش
سیب گلاب
تنها
راه را با این می توان پیدا کرد
انا مجنون الحسین
نسیم وحی
the boy iranian..........................i love iran
سرگرمی
خورشید
هر روز به روزیم
مسافری تاناکجا.مجله اینترنتی طنرناکجا آباد -نثرهای ادبی سیاوش
دریچه
خانه اطلاعات
***تبلیغات اگاهی است *****
آوای عشق
خـــوش آمدیــــد....
یا زهرا (س) مدد
باران
دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان
....ازاد....
اردبیل شهری برای همه
همه چی پیدا میشه ( جک شعر ظنز عکس )
دنیای واقعی
● باد صبا ●
عکس
ابراهیم معنوی
نیار یعنی آرزو
دانشـــــــــمندی برای تمــــــــام فصــــــــــول
موقتاً بدون نام
درموردهمه چیز و همه جا
محرما نه
:::...دانـلــود مـرکـزی...:::
رویای معین
پادشاه پارس
ترنج
موج آزاد اندیشی اسلامی
عمومی
زندگی باید کرد...
فاااااصله...
تو میتونی !! اخبار جنبش دانلود سرگرمی عکس کلیپ آهنگ اس ام اس جک
عاشق تنها
((( بهترین سایت دانلود موزیک )))
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
ورزش
خلوت تنهایی
پیداوپنهان
اس ام اس عاشقانه
SAVALAN
**** نـو ر و ز*****
پروژه , پروژه های دانشگاهی ، پروژه های دانشجویی
سعید اکبری
ترجمه قرآن کریم به چند زبان زنده دنیا
وفــــــــــــا دات کام
کتیبه ی زندگی(مهدی)
چرندوپرند
شبهای ممکو
عشقانه دوستیابی
tiger
دانلود جدیدترین اهنگها
سوز و گداز
من و زندگی
آخرین خبرها last news


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
طنز - وفا دات کام


آمار بازدید
بازدید کل :153045
بازدید امروز : 3
 RSS 

   

یک شوهر زن‌ذلیل وقتی خانمش بدون هماهنگی با او برای شب یلدا مهمانی ترتیب می‌دهد و وقتی این مژده را می‌شنود لبخند ملیحی می‌زند و موقرانه می‌گوید: «به به آقای ایکس باجناق عزیزم گفتی بیان چه خوب» و این در حالی‌ست که شما به خون باجناق‌تان تشنه‌اید و هر روز در اوقات بیکاری نقشه قتلش را طراحی می‌کنید…
یک شوهر زن‌ذلیل وقتی هندوانه خریداری شده از طرف او کال و بی‌مزه از آب در‌می‌آید و وقتی دستش رو می‌شود، مورد شدیدترین هتاکی‌ها از طرف خانمش قرار می‌گیرد: «ای خاک‌ تو سرت، ای کاش خودم می‌رفتم، بدبخت بی‌عرضه به درد چی می‌خوری، امشب جلوی مهمونام آبروم می‌ره، خواهر جونم اگه بفهمه با زخم زبوناش من رو آتیش می‌کشه، یالله برو گمشو از خونه بیرون ریخت و قیافه‌ نحستو نمی‌خوام ببینم» و شوهر زن‌ذلیل دست از پا درازتر دمش را روی کولش می‌گذارد ومی‌رود هواخوری.
یک شوهر زن‌ذلیل وقتی در مهمانی و در شب یلدا که همه فامیل دور هم جمع هستند برایش فال حافظ می‌گیرند و چون هدف دست‌انداختن اوست؛ فالی که می‌آید در همین راستاست؛ جالب نیست و مورد مضحکه خرد و کلان قرار می‌گیرد و همه قاه قاه به‌‌اش می‌خندند و او هم با لبخندی صدای قه قهه فامیل را دنبال می‌کند و با لحنی گرم و گشاده می‌گوید: «چه جالب چه جالب» در حالی‌که از تو در حال سوختن و پودر شدن هست و در دلش قسم می‌خورد که یک روز تک تک افراد حاضر در مهمانی را خواهد کشت.
یک شوهر زن‌ذلیل در مهمانی و در شب یلدا در حالیکه همه تا بلغة‌الحلقوم خورده‌اند و در حال ترکیدن هستند و یک نمونه‌اش هم باجناق‌ش که مثل اسب دارد می‌خورد کسی هم به‌اش کاری ندارد و اما تا او می‌آید تخمه‌ای بشکند، مورد چشم‌غره خانمش واقع می‌شود و شوهر زن‌ذلیل هم می‌گوید:
«می‌دونم عزیزم می‌دونم»
اما شوهر با جنم و با جربزه اصلاً اجازه نمی‌دهد کار به اینجاها بکشد و به قولی گربه را دم حجله کشته و از این ماجراها نخواهد داشت و اصولاً آنقدر زنش از او حساب می‌برد که چنین اتفاقات ناخواسته‌ای نه اینکه به وجود نیاید ولی آنقدر کمرنگ است که دیده نمی‌شود و جرح و بحثی در موردش نخواهد بود و خلاصه اینکه شوهر زن‌ذلیل به تو هم می‌گویند آدم؟ آبروی هر چی مرد بود را بردی؟ این مطلب را اگر داغ و تنوری خوردی دیر نشده؛ پس به پیشنهادات ما گوش کن و بعد هم تمرین کن:
اگر آمدید خانه و خانم‌تان خبر از مهمانی داد و گفت امشب آبجی‌فلانم مهمان ما هستند شما هم جواب رندانه‌ای به او می‌دهید مثلاً: «خب زنگ بزن کنسلش کن چون ما امشب خونه داداشم اینا دعوتیم» و اگر غر غر کرد هر چیزی دم دستتان بود به طرفش پرت کنید.
اگر هنداونه‌ای که خریدید از اقبال بد شما تو سفید و غیرقابل خوردن بود و اگر به این خاطر از جانب خانم نق نقی شنیدید پاسخی که برایش دارید این است: «همین هم از سرت زیادیه، بابتش فلان قد پول دادم، باید بخوریش چون حیف و میل میشه، خدا رو خوش نمیاد؛ نخوردی هم خودم به زور می‌دم بخوری» مطمئن باشید بعد از یک مدت کارساز خواهد بود.
اگر در مهمانی فهمیدید که فامیل‌های زنتان می‌خواهند برای‌تان فال بگیرند و قصدشان دست انداختن شماست پیشنهاد می‌کنم اخم و تخم کنید اجزای صورتتان را درهم فرو ببرید طوری که به نظر برسد خیلی خشمگین و عصبانی هستید و این برداشت شود
که ممکن است چیزی بگویید که برای‌شان خیلی گران تمام شود …
اگری در کار نیست شما موفق شدید. شما هم می‌توانید پا به پای دیگران تا بلغةالحلقوم بخورید شاد باشید و فامیل‌های زنتان را مسخره کنید و بخندید. شب یلدای خوبی را برای شما زن‌ذلیل اصلاح شده آرزومندم.


نویسنده » علی » ساعت 2:26 عصر روز شنبه 87 آذر 30

از
همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم که فهمید جواب
«های»، «هوی» است. هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پی‌درپی شیر
میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!

این
شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم
حساب می‌بردند. هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پای تخته
زنگ می‌خورد. هر صفحه‌ای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که
معلمم از من می‌پرسید. این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم
که من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!

تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه‌ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!
بدون
کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه
دسته عینک پیدا کردم، اومدم بشکنمش که آقایی سراسیمه خودش را به من رسوند
و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به
صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو
جلوم سبز می شد و از این که گمشده‌اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می
کرد. بعدا توی دانشگاه پیچید پسر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده، تازه
فهمیدم که اون پسر کیه و اون ناجی کیه!

یک
روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچه‌ها
دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون، منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم
افتاده تو بغل اون پسره! خلاصه این شد ماجرای خواستگاری ما و الان هم
استاد شمام!!!

کسی سوالی نداره؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

"جای هیچ کس را هیچ کس نمی تواند پر کند."
بتول جان تولدت مبارک...



نویسنده » زینب » ساعت 4:32 عصر روز شنبه 87 آذر 23

آهو خیلی خوشگل بود. یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همه رفته, همه میگن شوهرم حماله.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم, خونه ام عین طویله است.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خورد کرده, هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.
حاکم پرسید:دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی, تو مثل مانکن ها می مونی.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.
حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.
نتیجه گیری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنید.
نتیجه گیری عاشقانه: مواظب باشید وقتی عاشق موجودی می شوید عشق چشم هایتان را کور نکند

منبع: تبیان



نویسنده » علی » ساعت 4:29 عصر روز شنبه 87 آذر 23

ژاپن: به شدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!

مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند!

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه واکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!

عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!
 
چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!

اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید!

گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!

پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!

ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم دردسرتر هست)خود دانید.
 


نویسنده » بتول » ساعت 6:43 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 21

در پی مصاحبه روزنامه همشهری با یکی از غارنشینان عنبرآباد جیرفت
که اعلام کرده بود «یکی از بچه ها به شهر رفته ولی دیگر برنگشته» در مورد
شخص گمشده با رئیس غارنشینان منطقه جیرفت مصاحبه ای انجام دادیم تا ضمن
یافتن شخص گمشده، اعضای یک غار را از نگرانی نجات دهیم:

سووال: اسم بچه ای که گم شده بود چه بود؟
رئیس غارنشینان: اسم نداشت، ولی چون شبیه مدو( به زبان کرمانی می شود سوسک) بود ما بهش می گفتیم مدو، مادرش بشش می گفت مدو خوشگلو..
سووال: چه شکلی بود؟ چه قیافه ای داشت؟
رئیس
غارنشینان: قیافه شه سیل نکرده بیدم، چون همه اش ریش بید، یه بار که خودشه
تو رودخونه شسته بیده خیلی زشت بید، قدش کوتاه بید، ولی همه اش می رفته
بالا درختا ور مردما حرف می زده.

سووال: معمولا چه عادت هایی داشت؟
رئیس
غارنشینان: از صب که پامی شده با باقی مردم دعوا می کرده و می خواسته رئیس
ایجا بشه، همه اش هسته خرما جمع می کرده می گفت اگر دعوا بشه خود همین
هسته ها خرما جنگ هسته ای می کنم. هر روزی یه حرفی می زده، دوباره عصر که
می شده یه چی دگه می گفته، آدم ورهم شوری(شلوغ کن) بید. دایم ور ای آدم و
او آدم می جکید(مترجم: به این و آن می پرید.)

سووال: چی شد که مدو به شهر رفت؟
رئیس
غارنشینان: یه رو یه چیزی پیدا کرده بید که یه قاغذی بود که روش چند تا
نقاشی بوده. بشش گفتیم ای چیزه، گف ای نقشه دنیایه. سه ماه هر رو نقشه ره
سیل می کرده. یه رو بشم گف من می خوایم برم کرمون رئیس ژاندارما اوجا بشم،
بعدش می خوایم برم رئیس دنیا بشم، بشش گفتم اگر بری کرمون گم می شی. گفت
نمه لم گم بشم.

سووال: چه علامت هایی داشت که از روی آنها می شود او را پیدا کرد؟
رئیس
غارنشینان: کج کج راه می رف، یه بار یه کفشی پیدا کرد، وقتی او کفشو ره
پوشید سه ماه پاش درد می کرد، برا همی پشت کفشو ره می خوابوند، همه اش
خودشه می خارونده، دایم می رفته رو تنه درختا برا مردم حرف می زده، موقع
حرف زدن دستاشه تکون می داده، چن بار گف که دور سرش نورانی شده مثل پیغمبر
خدا که یه بار عکسشه خودم سیل کردم، بشش گفتم مگر تو پیغمبر خدایی که می
گی دور سرم نوره؟ بشم گفت حالا باور نکن ولی اگر برم شهر مردما همه شون
باور می کنن. گفتم می خی بری شهر چکار بکنی؟ اوجا گم می شی می ری زیر
ماشینا که تند می آیه. گفت می رم پولا پسته فروشا ره می گیرم، همه شه نفت
می خرم که وقتی سر سفره نشستیم چراغ نفتی روشن بکنیم که دگه ای قد هیزم
نیاریم از جنگل.

سووال: فکر می کنید ما چطور می توانیم مدو را برای شما پیدا کنیم؟
رئیس
غارنشینان( به دوربینی که در دست عکاس ما بود اشاره کرد.): شما برین شهر
کرمون ای چیزو که باشش عکس می گیرن عکس بگیرن، هر کسی اومد طرف شما و
خواست عکسشه بگیرن همو مدو مایه. همو ره بگیرن بیارن ای جا.


غارنشینان جهان! متمدن شوید
با
توجه به کشف غارنشینان پیدن کوئیه توسط سربازان گمنام جیرفت در شهر
عنبرآباد که گزارش آن در صفحه اول روزنامه همشهری ششم خرداد چاپ شد و نشان
می دهد که ساکنان غار مذکور از زمان عقب افتاده اند و هنوز مثل مردمان عصر
حجر زندگی می کنند، پیشنهاد می شود برای پیشرفت سریع این غارنشینان هموطن
عزیز و بخت برگشته اقدامات زیر سریعا صورت بگیرد تا آنان نیز مانند سایر
ملت ایران پیشرفت کرده و شکوفا شوند:


اقدامات سیاسی:
اول:
برگزاری فشرده 27 دوره انواع انتخابات مجلس، شوراها، خبرگان و ریاست
جمهوری که در طی این 27 دوره با مردمسالاری دینی آشنا شده و یاد بگیرند که
بعد از 27 سال مثل دیگر کسانی که در غار زندگی نمی کنند، باید در انتخابات
بیست و هفتم به همان کسانی رای بدهند که در انتخابات اول رای داده بودند.
ضمنا یاد بگیرند که انتخابات یکی از راههای تمدن و پیشرفت سیاسی است و به
همین دلیل هم باید آن را تحریم کرد.

دوم: برگزاری هفتگی و ترجیحا
روزانه 20 تا 30 راهپیمایی باشکوه و دشمن شکن و در صورت لزوم پاره کردن و
آتش زدن تعدادی از پرچم های آمریکا و انگلیس و کانادا و دانمارک و کشورهای
دیگر برای آشنا شدن غارنشینان عزیز با سیاست جهان و حضور آنان در صحنه
سیاسی کشور.

سوم: گذراندن دوره فشرده ادبیات سیاسی و شناخت اوضاع
سیاسی ایران و جهان از طریق گوش کردن لوح فشرده سخنرانی های آقایان جنتی و
حسنی در نمازهای جمعه این 27 سال.

چهارم: اعلام صلاحیت کاندیداتوری
مادام العمر این افراد توسط شورای نگهبان برای تمامی انتخابات در سالهای
آینده، چون این افراد تمامی صلاحیت های لازم را برای در اختیار گرفتن
مسوولیت های کشور دارند. از طریق استفاده از این ذخیره انقلاب می توان جهت
رشد کشور و نظارت بر قوای نظام استفاده شایانی کرد.

پنجم: برگزاری دوره
تاریخ سیاسی ایران از دوره هخامنشیان تا دوره انقلاب مشروطه برای آشنا شدن
غارنشینان با تاریخ کشورشان.( چون بعد از انقلاب مشروطه اتفاق جدیدی در
ایران رخ نداده که قبلا عینا تکرار نشده باشد، ضرورتی به آموزش تاریخ بعد
از مشروطه وجود ندارد.)


اقدامات فرهنگی
اول: دادن مجوز اضطراری
مطبوعات اعم از روزنامه، هفته نامه و کتاب به این غار نشینان و کپرنشینان
عزیز تا این افراد با رکن چهارم دموکراسی کشور آشنا شده و در گام بعد این
نشریات را قبل، در حین و پس از انتشار توقیف کنند تا غارنشینان عزیز هم با
سه رکن دیگر آشنا شوند و هم از نظر فرهنگی با نظام جمهوری اسلامی آشنا شده
و کاملا بروز شوند.

دوم: برق کشی غار مذکور و دادن سیستم فیبرنوری
اینترنت به غارنشینان تا بتوانند از طریق اینترنت در جریان پیشرفت های
جهان و ایران قرار بگیرند، و فیلترینگ کلیه سایت ها در این غار برای اینکه
غارنشینان فاسد نشوند و مثل سایر مردم ایران پیشرفت کنند.

سوم: نوشتن
نامه از طرف رئیس این غارنشینان جیرفتی به رئیس غارنشینان آمریکایی و
اعلام انزجار از هرگونه اقدامات ضدغارنشینی آمریکایی های باصطلاح متمدن و
پیشرفته.

چهارم: سوادآموزی به این غارنشینان برای اینکه روزانه 20
بار از روی بخش ولایت فقیه در قانون اساسی و کتاب «احمدی نژاد معجزه هزاره
سوم» تالیف خواهر باقری همسر آقای خوش خنده رونویسی کنند و از این طریق
مبانی تئوریک زندگی شان را در این سالها هم بفهمند و با فرهنگ نوین جمهوری
اسلامی نیز آشنا شوند.

پنجم: استفاده از برادران و خواهران غار مذکور
برای ممیزی کتاب های منتشره در وزارت ارشاد تا امکان نفوذ دشمن و عوامل
تهاجم فرهنگی در وزارت ارشاد کاسته شده و ضمنا کلیه کتب منتشره طبق سنت ها
و آئین های اصیل و باستانی ایران انتشار یابد.


اقدامات اجتماعی
اول:
از آنجا که یکی از جوانان مشکوک غارنشین مستقیما اذعان داشته که « در
اینجا خیلی هم به ما خوش می گذرد و به همین دلیل نمی خواهیم به شهر برویم»
هرچه سریع تر اقداماتی همچون عملیات ارشادی در غار همراه با ضرب و شتم،
دستگیری کلیه روزنامه نگاران و روشنفکران و کسانی که در این غار حرف می
زنند و فکر می کنند، منهدم نمودن تمامی مراکز تفریحی جوانان غارنشین از
جمله برخی درختان فاسد و مساله دار که می توان از آنها بالارفت، دستگیری
جاسوسان هسته ای احتمالی این غار و زندانی کردن کسانی که در غار مذکور
علیه امنیت ملی اقدام می کنند، در این غار انجام شود تا غارنشینان مذکور
معنی جمهوری اسلامی را بفهمند و حساب کار دست شان بیاید و دیگر در محدوده
سیاسی ایران احساس نکند بهشان خوش می گذرد.

دوم: نیروی انتظامی هر روز
سه بار برای جمع کردن دیش های ماهواره از روی کوه و بالکن غار به
غارنشینان حمله کنند تا آنان با مفهوم نیروی انتظامی و ماهواره آشنا شده و
به این فکر بیفتند که باید ماهواره داشته باشند و بعد از اینکه ماهواره
خریدند ماموران به آنان حمله کرده و علاوه بر جمع آوری ماهواره مذکور
عملیات ارشادی را انجام داده و در مدت بازداشت آنها را با مفاهیم عمیقی
مانند دزدی، مواد مخدر و فحشاء و سایر واقعیات کشور که این غارنشینان عقب
مانده از آنان خبر ندارند، آشنا شوند.

سوم: با توجه به اینکه غارنشینان
مذکور در این سالها در کمال بی اعتنایی به فرهنگ حجاب، به صورت برهنه
زندگی می کردند و از این طریق بدون اینکه جمهوری اسلامی از آنان خبر داشته
باشد، این افراد ارزشهای نظام را زیر پا له می کردند، این افراد موظف شوند
که از این به بعد دو سه دست لباس روی هم بپوشند تا هم عقب ماندگی این
سالها جبران شود و هم اینکه غارنشینان با مفهوم حجاب که از اهم مفاهیم
جمهوری اسلامی است آشنا شوند.

چهارم: با توجه به اینکه این غارنشینان
از واقعه مهمی مانند جنگ سازنده و پر از خیر و برکت ایران و عراق بی اطلاع
هستند، و با توجه به بیکاری و علافی برادران بسیج تا انتخابات بعدی، هرچه
سریع تر این جنگ، از سوی بسیجیان کشور در ابعاد کوچک تر بازسازی شده و
تعدادی عملیات با اسم روز یا رمضان و یا شعبان و ... برای آزادسازی کپر ها
از دست دشمنان انجام شود، تا غارنشینان شریف و عزیز سازندگی جنگ را عمیقا
و با تمام وجودشان درک کرده، ضمنا برای درک عمیق جنگ تعدادی شهید در این
غارها دفن شود تا این غارنشینان هر روز بتوانند دور قبر این شهید از دست
رفته نوحه بخوانند و سینه بزنند. همچنین پیشنهاد می شود یک موزه نیمه تمام
دفاع مقدس نیز در این غار ساخته شود.


اقدامات اقتصادی
اول: برای
اینکه غارنشینان عزیز نعمت جمهوری اسلامی را درک کنند، باید تورم در این
غار بسرعت افزایش یافته و سود غارنشینی بشدت کاهش یابد تا از این به بعد
غارنشینان که با خوردن برگ درخت زندگی می کردند، از این پس برگ درخت هم
نتوانند بخورند.

دوم: از آنجا که به لطف سربازان گمنام بالاخره یک جایی
در مملکت پیدا شد که چون دولت جمهوری اسلامی از آن اطلاع ندارد، بنابراین
مردم آنجا هم مشکلاتی همچون بیکاری، مسکن، فقر، رانت خواری و فساد اقتصادی
ندارند، برنامه ای اتخاذ شود که سربازان گمنام عزیز هر ماه تعداد دیگری از
این غارها را کشف کنند تا از میزان نابسامانی های کشور کاسته و به میزان
نابسامانی این غارنشینان افزوده شود.


اقدامات علمی و پژوهشی
اول: با توجه به ضرورت آشنایی هرچه بیشتر این غارنشینان شریف و عزیز با علوم و تکنولوژی جهان لازم است برنامه ریزی دقیق صورت بگیرد.
دوم:
برای آشنایی بیشتر غارنشینان با علم فیزیک و بخصوص دانش هسته ای و فیزیک
اتمی هر ماه یک بار این غارنشینان را با اتوبوس به نطنز و اصفهان برده و
از آنها برای ایجاد زنجیره انسانی دور نیروگاهها و مراکز اتمی استفاده
کنند تا آنها با علم فیزیک آشنا شده و از همان غار خودشان، قله های رفیع
علم جهان را فتح کنند. برای آشنایی اولیه و ایجاد سرگرمی در حال بستن
زنجیره انسانی می توان برای آنها این ترانه را خواند:

عمو زنجیر باف، بعله
زنجیر منو بافتی، بعله
توی غار انداختی، بعله
محمود اومده، چی چی آورده؟
یه کیک زرد، با صدای چی؟
انرژی هسته ای حق مسلم ماست، انرژی هسته ای حق مسلم ماست...
سوم:
برای آشنایی با نعمت سوار شدن بر هواپیما و اتوبوس و قطار و اتومبیل، چند
عملیات سقوط هواپیما و تصادف اتوبوس و قطار و اتومبیل برای این غارنشینان
انجام شود تا با پیشرفت های بشر شدیدا آشنا شوند.( با توجه به اینکه سقوط
و تصادف بطور طبیعی و روزانه در کشور اتفاق می افتد، لازم نیست عملیات
سقوط انجام بگیرد، همان عملیات پرواز که انجام بگیرد خودش منجر به عملیات
سقوط خواهد شد.)

چهارم: پخش شبانه روزی برنامه های تکراری و تاریخ مصرف
گذشته علمی سازمان همیشه در صحنه صدا و سیما برای آشنایی این غارنشینان
محترم با تاریخ علوم گذشته.

پنجم: ثبت نام سیم کارت تلفن همراه برای
آشنایی غارنشینان با ارتباطات مدرن تلفنی و شنیدن این جمله که « مشترک
مورد نظر در دسترس نمی باشد...»


نویسنده » بتول » ساعت 2:7 عصر روز سه شنبه 87 آذر 19

زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.
پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.
زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.
15
سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.
صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.
وقتی وارد خونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن از سر و کول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن رو سرشون و وسط اون شلوغی و هرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.
کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.
زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.
کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟
زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!



نویسنده » علی » ساعت 1:54 عصر روز دوشنبه 87 آذر 18

بـا مـدرک لـیـسـانـس بـه کـنـجی خزیده ا م
ز مــدرکــم چــه سـود که خیری
ندیده ام

امــا بــــه کــــار لاف زنــــی دوره دیــــده ام
بــا قــرض و
قــوله خـط مـوبایلی خریده ام

رحـمت بـه آن کسی که اس. ام. اس بنا نهاد
بــر دسـت این فلک زده یک شغل توپ داد

با بیست و شش دوصفر خودم حال می کنم
پــیــغــام های عشقی ام ارسال می کنم

پــیــغــام مــی دهــم کــه مـنــم مـبتلای تو
بــرفــرق کلـــّه ام بــخـــورد صــد بـلای تـو

هــی لاف مــی زنــم کــه چـنـیـنـم و یا چنان
دارم دوبــرج و چــنـــد هــتــل توی
اصفهان

گــرچــه فـقـط بــه شـهـرک پـردیس می روم
گــویـــم بـــه او
مُـــدام بــه پاریس می روم

جــشن عــروسـی ات بـه دبی می کنم به پا
آن
بــرج اصــفـــهـــان بـشود مـهـرت ای بلا

مــاه ِ عـسل بــه شــهــر پــکن می برم تو را
بــا کـــوپــه هــای خــوب تــرن می برم تورا

یــک وقــت هــم بــرای طــرف نــاز مـی کنم
ایــن نـکته در
(message) خود ابراز می کنم

او هــم زنــد مــسیــج کــه نــازت نـمـی خرم
دل را بــرای یـــک نـــفـــر تــــازه مـــی
برم

پــاســخ دهــم کــه ایــن غـلطم را به دل نگیر
ای آن کــه کــرده ای
زمـسـیجـت مــرا اسیر

یک بوس? دو قــبـضــه بــرات (send) می کنم
عشـق و مــرام و مـعـرفـتـم
(end) می کنم

الــقــصّــه شــاغــلـیــم و خــداونــد را سـپاس
گــرچــه زپــول قــبــض مــوبـایلیم آس و پاس

امــا از ایــنــکــه بــر ســرکاریـــم شــاکـریـــم
ای بیست و شش دوصفرتورا سخت
چاکریم

«جــاویــد» اگــر مــثـــال مـــن عــلافـی و پکر
یــک بیست و شش دوصفربرای خودت بخر

منبع: آوای خیال



نویسنده » علی » ساعت 11:2 صبح روز پنج شنبه 87 آذر 14

وصیت نامه ای به طنز

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناساییم با دو قطعه عکس مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به پسرکان بیکار ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
کله مرغ برای سگها یادتون نره چون گناه دارند گشنه بمونند.
بجای عکسم روی آگهی ترحیم کارت بسیجی فعالم رو بزارید.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم و خواهش میکنم پشت سرم حرف در نیار ید.
التماس میکنم کفنم را از یک پارچه مارکدار انتخاب کنید تا جلوی آدمهای گه تازه به دوران رسیده کم نیاریم.
به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.
چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای آتها هم باش.

این است وصیت یک پیام نوری اصیل. دو نقطه دی
"بتول"


نویسنده » زینب » ساعت 6:25 عصر روز شنبه 87 آذر 9

درحالیکه چند ماه به برگزاری کنکور دانشگاه آزاد در سال88 باقی مانده؛ با
تلاش دوستان و شیتیل و اینا بخشی از سؤالات این آزمون بدست آمد. برای
دریافت ریز تمامی سؤالات با در دست داشتن کارت سوخت خود به نزدیک‌ترین پمپ بنزین نزدیک محل زندگی خود مراجعه کرده وسؤالات را طبق سهمیه بندی پیوست دریافت کنید. برای همه داوطلبان علم و دانش و مدرک آرزوی سلامتی می‌کنیم.
ریاضیات و فلسفه
زمان پاسخگویی: 12دقیقه
1-پسر دکتر [...] چهار دستگاه ماشین دارد؛ پژو 206 برای چرخش، بنز 2006 برای
نرمش، ماکسیما 4 در برای گردش‌های دو نفره، تویوتا کرولا برای حضور در شب.
پس از سهمیه‌بندی، چگونه می‌تواند به تمام کارهایش برسد؟
الف) با روزی 3 لیتر بنزین به همه کارهایش می‌رسد.
ب) از کارت سوخت مخصوص آقازاده‌ها استفاده می‌کند.
ج) به صورت گردشی از ماشین‌هایش استفاده می‌کند.
د) پاپا در عرض سه سوت همه ماشین‌ها را نمره دولتی می‌کند.
هـ) هواپیما می‌خرد و به ریش همه ما می‌خندد.
3-در سال اول دولت نهم، 30 اقتصاددان به رئیس جمهور نامه نوشتند، در سال دوم، 57 اقتصاددان، در سال سوم چند اقتصاددان؟
الف) به عدد صدگان تورم بستگی دارد.
ب) 79 نفر.
ج) با توجه به سهمیه‌بندی بنزین 23 نفر.
د) دیگر از رو رفته‌اند، نامه نمی‌نویسند.
هـ) ما در کشور اصلاً اقتصاددانی نداریم که نامه‌نگاری هم بلد باشد.

3-3 - سه روزنامه کشور در سه روز متوالی تیترهای اولشان، یک موضوع است، با توجه
به افزایش تعداد روزنامه‌ها در سال 86 و رفع توقیف چند روزنامه، فکر
می‌کنید این روند چگونه پیش برود و چرا؟
الف) علت: عدم تغییر ساعت / روند: رو به رشد.
ب) علت: کم آوردن / روند: 2سیم کارت در یک گوشی.
ج) علت: کمبود آدم / روند: همه برای یکی، یکی برای دکی، دکی برای حاجی، حاجی برای ریاست جمهوری!
د) کی حال داره روزنامه بخونه؟
هـ) عرضه داری تو هم همین کارو بکن، به بقیه گیر نده.
- حقوق رئیس دانشگاه آزاد در ماه چقدر است؟
الف) یک میلیون و پنجاه و سه هزار و چهارصد و بیست و شش تومان.
ب) اووووووف.
ج) حقوق کارمندی بدون اضافه کاری.
و) ایشان حقوق نمی‌گیرند، حقوق می‌دهند.
هـ) شهریه دانشگاه قسط‌بندی می‌شود.
5- چند درصد مردم ایران زیر خط فقرند؟
الف) 20درصد.
ب) 37درصد.
ج) این خط به دایره تبدیل شده که همه در آن حضور حداکثری دارند!
و) هر چی بانک مرکزی بگه!
5- محیط سبد خرید خانوار در سال 85 چقدر بود؟
الف) 41/3 ضربدر تعداد اعضای خانواده.
ب) به انداز? جیب بابا
ج) ما با لاینون ـ نایلون سابق ـ می‌ریم خرید.
د) شما چطوری؟
ه) مرسی! قربون‌تون برم!
ادبیات فارسی
زمان پاسخگویی: 24دقیقه
-1 مصرع «ای سیر! تو را نان جوین خوش ننماید» کنایه از چیست؟
الف) هشت سال سازندگی عمیق.
ب) هشت سال توسعه سیاسی تا مغز استخون.
ج) مجلس ششم.
د) درمملکت عده‌ای از نان جو خوششان نمی‌آید.
هـ) کنایه نیست، شعر است.
2- عبارت «نه! نه! نه!... این قرارمون نبود... تو در به در بشی... من خون جیگر بشم... نه!» اشاره به کدام موضوع دارد؟
الف) سهمیه‌بندی بنزین.
ب) پول خیلی چیز کثیفی است، ستاد مبارزه با قاچاق کالا خیلی مظلوم است، خیلی دست تنهاست و خیلی کوشاست و خیلی خوب است.
ج) مراقب پول کثیف بودن و اینکه قبل از استعمال، حتماً با آب و صابون پول را بشویید.
د) قاسم جعفری و سید عزت‌الله ضرغامی.
3- در راست? ناصرخسرو به جای جمل? بفرمایید کنار، چه عبارتی استفاده می‌شود؟
الف) بکش کنار اون جنازه رو!
ب) بپا نفتی نشی گلابی!
ج) بیگی اونور سر خرو!
د) هر سه مورد.
4- عبارت «کلاه سرت گذاشتن تا زانو» یعنی چه؟
الف) فروش پراید دوگانه‌سوز بدون مخزن.
ب) قول تحویل ال نود تا پس فردا.
ج) تحویل پژو 405 با یک مأمور آتش‌نشانی در صندوق عقب.
د) من مادرم مریضه، کارت سوختتو بده، چند لیتر بنزین بزنم!
هـ) سهمیه‌بندی لغو شد، باکتو پرکن!

سیاست و فرهنگ
زمان پاسخگویی: 4دقیقه
-سفرهای استانی رئیس جمهور...
الف) به خیلی‌ها فشار می‌آورد.
ب) به بعضی‌ها کار یاد می‌دهد.
ج) گزینه د
د) برخی را می‌سوزاند.
-موضوع اصلی فیلم «نقاب» چیست؟
الف) ضایع کردن مسئولان خدمتگزار.
ب) نمایش توانمندی قاچاقچیان سی‌دی.
ج) اعجاز اکران چشم و ابرو در دبی.
د) جذب سرمایه‌گذار ایران برای دبی.
3-دست دادن مرد با زن نامحرم...
الف) اگر به قصد دیپلماسی باشد، حلال است.
ب) برای دادگاه ویژه به سال اتفاق بستگی دارد.
ج) در شلوغی و ازدحام حلال مؤکد است.
د) مونتاژ است.
هـ) فوضولی‌اش به شما نیامده!

4-انگلیسی‌ها از باغ قلهک بیرون نمی‌روند، زیرا...
الف) ارث پدری‌شان است.
ب) ما بی‌عرضه‌ایم.
ج) با این کار باعث جذب انگلیسی‌ها به اسلام و ایران می‌شویم.
د) پس گرفتن 5 دیپلمات اسیر راحت‌تر می‌شود.
هـ) آنها می‌خواهند بروند، ما به شان اجازه نمی‌دهیم.
اطلاعات عمومی
زمان پاسخگویی: 30 ثانیه
«1 - وزیر فرهنگ» در «بیمارستان» بقیة الله دربار? «گرانی مسکن» سخن می‌گوید، وزیر
«آموزش و پرورش» در جمع فارغ التحصیلان رشت? «مامایی» از چه سخن می‌گوید؟
الف) ارتقای حین خدمت و طراحی سوالات معنوی.
ب) افزایش کرایه تاکسی‌های تهران.
ج) علل دستگیری موسویان توسط اطلاعات.
د) خاطرات روز استیضاح و آخرین اقدامات روسیه در قبال نیروگاه بوشهر.
-تغییر ساعت رسمی کشور...
الف) حق مسلم ماست.
ب) از جمله وظایف مجلس است.
ج) خیلی برنامه خوبی است فقط زمانش باید اضافه بشه.
د) یک طنز ایرانی است. 

نویسنده » زینب » ساعت 9:5 عصر روز پنج شنبه 87 آذر 7

 

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون "بنز" و "ب ام و" جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن .


خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فرزندان من هستند و بهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!!


جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟
جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟


شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...



نویسنده » زینب » ساعت 12:39 عصر روز شنبه 87 آبان 11

<      1   2   3      >