سلام... عرض کنم خدمتتون بنده سه بار کنکور ارشد دادم و پدرم در اومد تا تونستم از دانشگاه قبول شم ولی این پدر در اومدن یه حسنی که داشت این بود که تونستم تجربه های ارزنده ای بدست بیارم که با اینکه برام خرج زیادی داشت از جمله تلف کردن سه سال از عمرم ولی این تجربه ها رو کاملا رایگان و به دلیل حس انسان دوستانه ی عظیمی که در وجودم هست به شما تقدیم می کنم امیدوارم یه این دفه رو جدی بگیرید... خصوصا شما دوتا...
1- دواطلبان عزیز ساعت شروع
امتحان 7 و 30دقیقه صبح است، و یک ساعت قبل از شروع امتحان درب های حوزه
امتحانی بسته می شود، و شما باید یک ساعت قبل از بسته شدن درب ها در حوزه
امتحانی حضور داشته باشید، و همچنین باید یکی دو ساعت قبل از آنی که باید
در محل حوزه امتحانی باشید از منزل خود به سمت حوزه امتحانی حرکت کنید تا
اگر در ترافیک ماندید یا اتفاق پیش بینی نشده ای در بین راه افتاد دیر به
حوزه امتحانی نرسید، پیشنهاد می شود دو ساعت قبل از خروج از خانه از خواب
بیدار شوید، نیم ساعت ورزش کنید، یک دوش بگیرید و صبحانه بخورید، با یک
حساب سر انگشتی پیشنهاد می شود برای به موقع رسیدن به سر جلسه امتحان ساعت
یک و نیم شب (وشاید هم صبح) از خواب بیدار شوید!
2- شدیداً دادن ناهار در حین آزمون را تکذیب می نماییم، شما صرفاً به خوردن یک کیک با ساندیس دعوت هستید!
تذکر ضروری: ساندیسش هم از این صد تومنی هاست، یک وقتی دبه نکنید که ما فکر می کردیم از اون بزرگاست!
3-
درست است که می گویند با لباس راحت به سر جلسه امتحان بیایید، اما جنبه هم
خوب چیزی است، آخه با پِیژامه؟!... اِ اِ اون یکی رو نگاه ... اوه اوه ...
آقا فیلم نگیر ... شطرنجی اش کنین!
4- از آوردن
گوشی همراه، دستگاه پلی استیشن، حیوان خانگی، رایانه شخصی، گیتار، دستگاه
آب میوه گیری، کمربند لاغری، بالشت، لوازم آرایش، خوشبو کننده هوا، حشره
کش، وان حمام و آفتابه به داخل حوزه امتحانی شدیداً خودداری کنید!
5-
از کشیدن سیگار، اکس ترکاندن، انجام حرکات موزون و حتی غیرموزون در حین
جلسه امتحان شدیداً خودداری نمایید. تبصره: کشیدن خمیازه، چرت زدن،
خوابیدن، چشمک زدن، تیک های عصبی، چرخاندن گردن تا 90 درجه به سمت چپ و
راست اشکالی ندارد!
6- استرس زیادی نداشته باشید،
با عدم ورود به دانشگاه اتفاق خاصی برای شما نمی افتد، فقط آقا پسرها
زودتر سربازی می روند و در نتیجه زودتر به سر کار رفته و زودتر ازدواج می
کنند و دخترخانم ها هم از آنجا که دیگر بهانه ای با عنوان «می خوام ادامه
تحصیل بدم» را ندارند زودتر به خانه بخت می روند، مگه بده؟!
نتیجه گیری پایانی: علم بهتر است یا ثروت؟ !معلومه مدرک... مدرک!
نویسنده » زینب » ساعت 8:15 عصر روز یکشنبه 87 بهمن 20
ماجرای نیم روز !!!
جونم واستون بگه دم دمای یکی از صبحهای حالگیر
پاییزی طبق عادت دیرینه به ارث رسیده از اجداد همیشه مقروض و بی بخارمون با
سر دادن شعار تاریخی « بابا پول ندارد » به واسطه یدک کشیدن انگ کارمند زادگی
و از همه فجیع تر و اسفناکتر کارمندزیستی !! صلاح را بر آن دیدیم که شال و
کلاه کرده و از میان دو موضوع ابدی و جنجال بر انگیز « علم بهتر است یا ثروت؟
» با کمال تأسف و تأثر قلبی، قید ثروت را زده و گزینه عمر تلف کن « علم » را
انتخاب نماییم. هنوز درست و حسابی وارد ایستگاه نشده بودیم که با تعدادی از
متکدیان شریف و زحمتکش مؤنث و مذکر شیفت بامدادی که تحت تأثیر جلوه های ویژه
و خلاقیت های کامپیوتری فیلمهای گودزیا و دراکولا، دست تمامی گریمورهای
هالیوود را از پشت بسته بودند روبرو شدیم. چشمتان روز بد نبیند! ایستگاه
اتوبوس در یک چشم بهم زدن تبدیل شد به صحنه فیلمبرداری سریال داستانی «
بینوایان اثر ویکتور هوگوی اصل تهرانی!».
گروهی از این عزیزان در حالیکه بر روی صندلی
های ایستگاه دراز به دراز افقی شده بودند با صدای بلند و گوشخراشی فریاد می
زدند که « ما مرده ایم »! عده ای دیگر نیز با نشان دادن زخمها و جراحتهای
هولناک و مافوق وحشتناک، ادعا داشتند که از بازماندگان بمبارانهای اتمی
آمریکا و هیروشیما و ناکازاکی می باشند، که صد البته این مصدومان بی گناه با
اشاره به گرانی دارو و درمان علت روی آوردن به شغل پر مخاطره گدایی را کمبود
چسب زخم در داروخانه های تهران بزرگ عنوان کرده و از این عمل شجاعانه خود به
مثابه گامی در جهت بهپویی هر چه بیشتر گفتمان پزشکی و همچنین اعتراضی سرخ در
برابر حاکمیت سیاه دلالان دارویی خیابان ناصر خسرو یاد می نمودند! حال از
رمال ها، فالگیر ها، غیبگوها، گمشده ها و معتادان « بیمار و نه مجرم » ! که
از غصه رد شدن در کنکور سراسری و به خاطر نشان دادن چهره کریه طالبان در
افغانستان، تفننی روزی دو سه کیلو هروئین و چند لول تریاک ناقابل مصرف می
نمودند نیز بگذریم که ادامه آن از حوصله من و شما خارج است و الخ! علیهذا
برای رهایی از شریکی از همان گداهای سمج داخل جوی آب که معلوم نبود مشغول
آموزش نجات غریق به همنوعان خویش می باشد یا اینکه نقش ناخدای کشتی غریق شده
تایتانیک را بازی می کند اسکناسی پنجاه تومنی در کف دستش گذاشته و با حالتی
بشر دوستانه و عرفانی منتظر شنیدن دعای خیر و اظهار تشکر گرم و صمیمانه ایشان
بودم که ای دل غافل اگر کمی دیر جنبیده و جا خالی نمی دادم خدای نخواسته
زبانم لال زیر چشمانم خیار چمبر همراه با سس گوجه فرنگی کاشته شده بود! جناب
گدای جنتلمن فوق الذکر از اینکه بنده سرا پا تقصیر به ساحت مبارک و معظم وی
توهین و اهانت روا داشته و قلب شیشه ای و رئوفشان را به درد آورده و غرور بی
مثالشان را جریحه دار نموده بودم در حالیکه از شدت خشم و غضب بر خود می لرزید
و به زمین و زمان ناسزا نثار می نمودم که در دم دمای گرگ و میش هوا گرفتار
عجب مشتریان ناسپاسی شده است، با نگاههایی حاکی از کینه و
نفرت مرا مورد خطاب خویش قرار داده و اظهار فرمود: آهای زالوی اقتصادی! مرفه
بی درد!! پسره گدا گشنه مافنگی!!! خجالت هم چیز خوبیست. با این پول به آدم
فحش هم نمی دهند. من را که می بینی این گوشه نشسته ام و جنابعالی و امثالهم
را به همیاری اقتصادی و مشارکت اجتماعی در جهت تغییر الگو مصرف فرا می خوانم،
هر شب که خسته و کوفته از سر کار بر می گردم به رستوران «ببرهای گرسنه» رفته
و راگوی اردک کشمیری همراه با رست بیف بوداده سیرالئونی نوش جان می کنم پرسی
ده دلار؟! تازه این که چیزی نیست، از عید پارسال تا حالا برای اینکه مبادا به
علت بالا رفتن سن و سال و افزایش چین و چروک صورت در جلب نظر و جذب مخاطبان و
طرفدارانم عقیم و منفعل مانده و بلا نسبت میدان مبارزه را برای سایر رقبا
خالی نمایم، سه بار عمل جراحی لیفتینگ پوست و دوبار هم جراحی پلاستیک بینی
انجام داده ام تا با مدل های جدید سال دو هزار اعم از کلئوپاترایی، دایانایی
و مستر بینی از بازار بورس «هفت بعلاوه یک گدای صنعتی تهران» عقب نمانم!
ضمناً پسر و دخترم را هم برای ادامه تحصیل فرستادم اوکراین تا دندانپزشکی
بخوانند، برای عیالم هم ویزای کشورهای شینگن را گرفته ام تا ضمن تمدد اعصاب،
غم دوری از فرزندان او را نسبت به آینده بد بین نسازد!؟ حالا هم حتماً از
فرشته ها خداوند انتظار داری که با این بذل و بخشش ملوکانه برای حضرتعالی در
طبقه هفتم بهشت یک سوئیت دوبلکس مبله شده با تمامی امکانات رفاهی هم سفارش
بدهند؟ برو کنار بگذار حداقل به یاد حمام آفتاب سواحل منجمد شمالی یک کمی هم
که شده تو حال خودمون باشیم!! دانش آموز هم بود دانش آموزان مدارس غیر
انتفاعی شمال شهر! چطور بود؟ ها! خوشتون اومد؟ به هر حال بهتر است که تا سرو
صدای انجمن صنفی گدایان تهران بیش از این بالا نیامده، نگارنده بینوا نیز
برای فرار از خطرات احتمالی، فرار را بر قرار ترجیح داده و تا روزی و روزگاری
بعد همه شما را به خداوند منان بسپارد و الخ!!!
منبع: iranactor
نویسنده » بتول » ساعت 3:14 عصر روز چهارشنبه 87 بهمن 9