منطقه 1-2-3
روزها برق باشد شبها به علت برهم خوردن مجالس پارتی از ساعت 20 تا 3 صبح برق برود
منطقه4
روزی نیم ساعت برق نباشد جهت اعمال قانون و یکنواخت سازی
منطقه 5
روز 2 ساعت به اضافه 5 ساعت تنبیه سال 1342 که منطقه به شرکت برق بدهکاربود( پرونده موجود است)
منطقه 6
صبح ها که نور کافیست برق نباشد برای شب هرکسی برق می خواهد برگه درخواست برق پر شود بخش اداری پیگیری نماید
منطقه 7
بیخود کردن برق می خواهند
یک روز درمیان کافیست کسی اعتراض کرد آب شرب آن خانوار قطع شود تا عبرت سایرین گردد
منطقه 8
منزل مادر خانم بنده
آنجاست همیشه برق باشد
منطقه 9
منزل خودمان آنجاست
جهت رعایت عدالت فقط 20 دقیقه دم صبح برود
منطقه 10
منزل باجناق
آنجاست، آنچنان برق برود و بیاید که تمام لوازم صوتی وی بسوزد تا رویش کم شود
منطقه 11
به کل برق نباشد
( دلیل
خواستند گاز قطع شود)
منطقه 12-13
بچه محل های قدیم آنجا سکونت دارند عاشق فوتبال هستند شبهایی که فوتبال دارد برق باشد
منطقه 14-15-16
به علت ازدیاد اراذل برای از بین بردن پاتوق ها شبها کلا برق لازم نیست
منطقه 17-18-19
روزی نیم ساعت به دلخواه شهردار مناطق
منطقه 20-21
بخشنامه شود که اختراع برق توسط ادیسون شایعه بوده
نویسنده » بتول » ساعت 5:58 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 9
سلام
امروز که خورشید خانم
طلوع کرد همگان می دونستن که روز خوبی با حضور گرم
دوستان پارسی بلاگی در این هوای سرد
خواهیم داشت ( البته تو شهر ما که هوا سرده و بخاری ها روشن شدن. شما رو نمی دونم) می دونین چرا؟
چون تولد دو سالگی وبلاگ طنز وفا دات کام هست...
همه تون به این تولد دعوتین . هورررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااا تولده عید شما مبارک...
تو این روز قشنگ می خوام یه آرزوی توپ کنم........!
امیدوارم به همه ی آرزو هاتون برسین......
خوب حالا آماده این؟
امروز 3 مهر روز تولد وبلاگ اینجانبانهستش. و ما خوشحال داریم برا شما برنامه اجرا میکنیم .
اول میریم اجرای کنسرت...
نوبتی هم باشه نوبت کادو دادنه ...خوب حالا دوستن عزیز هدیه هاتونو بیارین.
همه بگین هوراااااااااااااااااااااااا
کادو اول رو رو باز میکنیم...
دومی
سومی
چهارمی
پنجمی
.
.
.
.
.
و بالاخره کادوی من به وبلاگ عزیزمون
حالا کیک رو بیارین.
همه باهم بگین
تولدت مبارک بیا شمعها رو فوت کن....
هوراااااااااااااااااااااا تولدت مبارک ...
صد سال به این سالها
خوب دوستان بفرمایین پذایرایی .. حالا همه آماده بشین می خوام یه عکس یادگاری بگیرم
آماده ؟ یک .. دو ... سه..
ایشالا صد ساله بشه
خوب دیگه پارتی تموم شد. مرسی که زحمت کشیدید و اومدید
همه ی روزاتون شاد باشید و سلامت..
نویسنده » زینب » ساعت 5:0 عصر روز جمعه 88 مهر 3
دخترها نمیتوانند
1- با داشتن دماغی تیر کمونی یا عقابی متالیک به جراح مراجه نکنند!
2- با دیدن یکی خوش تیپتر از خودشون، میگرن نگیرن و از زور ناراحتی غش نکنند!
3- با داشتن قدی کوتاه کفش پاشنه 60 سانتی نپوشند و احساس قد بلندی نکنند!
4- روزی 24 ساعت با تلفن حرف نزنند!
5- روزی 30-40 هزار تومان آت و اشغال نخرند!
6- از مهمونی و عروسی و برای هم خالی نبندند و با خالیبندی لایه اوزون رو سوراخ نکنند!
7- با یه دماغ عمل کرده احساس خوشگلی نکنند و فکر نکنند که مادر زادی همینجوری بودن!
8- مطالب چرت و پرت این قسمت رو بخونند و از عصبانیت سکته نکنند!
پسرها نمیتوانند
1- با داشتن هیکلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند!
2- از کلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نکنند و after shave نزنند!
3- پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نکنند و به فکر ازدواج نیفتند!
4- در میهمانیها و محافل خانوادگی احساس بامزگی نکنند و چرت و پرت نگویند!
5- ادعای با مرامی و با معرفتی و با وفایی و غیره نکنند!
6- کت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند و کراوات قهوهای نزنند!
7- احساس با غیرتی نکنند و راه به راه به آبجی کوچیکه گیر ندهند!
8- از 9 سالگی پشت ماشین باباشون نشینند و پدر ماشین رو در نیارند!
9- چرت و پرت نگند و از خودشون تعریف نکنند!
نویسنده » زینب » ساعت 10:1 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 31
کفشهایم کو؟!...
دم در چیزی نیست.
لنگه کفش من اینجاها بود !
زیر اندیشه این جاکفشی !
مادرم شاید دیشب
کفش خندان مرا
برده باشد به اتاق
که کسی پا نتپاند در آن
***
هیچ جایی اثر از کفشم نیست
نازنین کفش مرا درک کنید
کفش من کفشی بود
کفشستان !
که به اندازه انگشتانم معنی داشت...
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
شست پای من از این غصه ورم خواهد کرد
شست پایم به شکاف سر کفش عادت داشت... !
***
نبض جیبم امروز
تندتر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب
کوپن مرغش باطل بشود...
جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق
که پی کفش، به کفاش محل خواهد داد.
« خواب در چشم ترش می شکند »
کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود
« یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود »
دوستان ! کفش پریشان مرا کشف کنید!
کفش من می فهمید
که کجا باید رفت،
که کجا باید خندید.
کفش من له می شد گاهی
زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی
توی صفهای دراز.
من در این کله صبح
پی کفشم هستم
تا کنم پای در آن
و به جایی بروم
که به آن« نانوایی» می گویند !
شاید آنجا بتوان
نان صبحانه فرزندان را
توی صف پیدا کرد
باید الان بروم
... اما نه !
کفشهایم نیست !
کفشهایم... کو ؟!
نویسنده » بتول » ساعت 4:57 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 17
نویسنده » بتول » ساعت 6:46 عصر روز یکشنبه 88 شهریور 8
من هلاک تو و خاک زیر پاتم، توپولف!
من زمین خوردهی جعبه ی سیاتم،توپولف!
کشتهی تیپ زدن و قـدّ و بالاتم، توپولف!
مردهی ریپ زدن و ناز و اداتم، توپولف!
قربـون اون نوسانــات صداتم، توپولف!
یه کلوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
****
وقتی عشقت میکشه گاهی با کلّه می شینی
به جـــــای باند فرود، توی محلّه می شینی
یا میری تــــوی ده و رو سر گلّه می شینی
زودی مشهور میشی، رو جلد مجلّه می شینی
پی گیرعکســــــا و تیتر خبراتم توپولف!
یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
.....
400)width=400;">
****
تو که هی رفیقــــای ایرونیتو یاد می کنی
کی میگه تــــو انبارای روسیه باد می کنی؟
ما رو پیک نیک می بری، سقوط آزاد می کنی
خدا شــــادت بکنه ، روحمونو شاد میکنی
بری تا اون سر اون دونیا(!) باهاتم، توپولف!
یه کلــوم ختم کلــوم بنده فداتم، توپولف!
نویسنده » زینب » ساعت 5:26 عصر روز چهارشنبه 88 شهریور 4
نویسنده » بتول » ساعت 1:58 عصر روز سه شنبه 88 شهریور 3
نویسنده » زینب » ساعت 1:4 عصر روز چهارشنبه 88 مرداد 28
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می
رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در
کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از
آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟
یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما
ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند.
بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را
زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد
بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی
ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای
بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها
را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز
کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در
کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی
ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت:
صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک
توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت
کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و
رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا
نویسنده » زینب » ساعت 8:2 عصر روز یکشنبه 88 مرداد 18
ماجرای ماکارونی روی پیراهن تیم ملی.
سوال: چرا روی پیراهن تیم ملی ماکارونی تبلیغ شده؟
دلیل غذایی: ماکارونی برای ورزشکاران مفید است و نقش آن بر روی پیراهن به تیم، امید می دهد و تیم مقابل را از حال می برد.
دلیل فرهنگی: دلیل فرهنگی
ندارد و اتفاقاً ماکارونی عنصر ضد فرهنگی و ایتالیایی است، اما به هر حال
کلاس آن از دیزی بالاتر است و همان بهتر که مسئولان کباب کوبیده را تبلیغ
نکردند.
دلیل ادبی: وقتی روی ماشین تیم ملی نام مینیاتور می گذارند تبلیغ پیراهن تیم ملی هم باید ماکارونی باشد .
دلیل انتخاباتی: دیده شده در بعضی از جلسه های انتخاباتی به مردم ماکارونی می دهند و این دلیلی است برای اهمیت بحث ماکارونی.
دلیل تاریخی: در تاریخ دیده شده بعضی تیم ها از گل کلم، خیارشور و کاهو و سکنجبین هم برای تبلیغ استفاده کرده اند.
دلیل اصلی: فدراسیون باید برای خودش درآمد زایی کند حالا به هر طریقی.
دلیل دایی... ؟
دلیل کفاشیان...؟
دلیل فردوسی پور...؟
نویسنده » بتول » ساعت 12:21 عصر روز شنبه 88 مرداد 3